آیا شبکههای اجتماعی کارکردهای ضداجتماعی خلق کردهاند؟ اگر چنین است، چرا؟ یا به عبارتی، چرا گسترهٔ رفتارهای ضداجتماعی در شبکههای اجتماعی بسیار بالاست؟ آیا شبکههای اجتماعی بالذات به گسترش چنین رفتارهایی کمک میکنند؟
به نظر اول باید چند مصداق برای رفتار ضداجتماعی برشمرد. رفتار ضد اجتماعی، رفتار و رویکردی خلافِ عرف به دیگران است که به انسجام جمعی ضربه میزند. مثلاً نظرهای راستگرایانه، ملی گرایانه، و نژادپرستانه مدتهاست که [بیشتر] در بخش اروپایی و آمریکایی شبکههای اجتماعی در کامنتها و پستها قابل رصد است. زیر پستهای اکثر رسانههای غربی در فیسبوک، توئیتر و… میتوان حضور قابل توجهی از این گفتمان را حس کرد. احتمالاً در همین راستا، نمود چنین گفتمانی را میتوان در رأی (بخش قابل توجهی از) افراد به ترامپ در آمریکا، حزب آلترناتیو در آلمان، جبهه ملی در فرانسه، حزب آزادی در اتریش، حزب قانون و عدالت در لهستان، حزب مردم در دانمارک، و… جستجو کرد.
پلیس بریتانیا در سال ۲۰۱۴ اعلام کرد که نیمی از تماسهای مردمی با پلیس به علتِ گزارش تعرض و رفتار ضداجتماعی، مربوط به جرائم شبکههای اجتماعی (عمدتاً فیسبوک و توئیتر) بوده است.
در فضای مجازی فارسی هم موارد رفتار ضداجتماعی کم نیست. مواردی که ما به شخصه هر روز با آن مواجه هستیم: از حمله به صفحات افراد ایرانی و غیرایرانی صاحب شهرت گرفته تا کامنتهای پر از فحاشی و اهانت در صفحات عمومی این شبکهها، از درگیریها با دیگر ملتها (بخصوص همسایه) تا درگیریهایی که بین افراد وابسته به قومیتهای حاضر در مرزهای ایران، گاهی علیه همدیگر (مثلاً کشاکشهای گاه و بیگاه تورکهای ایرانی و کردها)، و گاهی علیه مرکرنشینانِ مرکزگرا (عربها، تورکها، و… علیه آنچه “فارسها” می خوانند).
از طرفی دیگر، سه فقره از اخیرترین مواردی که منجر به انعکاسی جهانی شد: اول، قتل نماینده پارلمان بریتانیا “جو کاکس” که به گزارش گاردین به طور مرتب در شبکههای اجتماعی مورد تهدید و توهین قرار میگرفت. دوم، زد و خوردهای کم سابقه در جام ملتهای اروپا در فرانسه که مدتها بود در شبکههای اجتماعی به صورت کلامی در جریان بود. سوم، حمله به کلوب همجنسگرایان در فلوریدا که نه تنها مدت هاست در شبکههای اجتماعی جریان دارد (برای مثال میتوانید کامنتهای اهالی ایران و افغانستان را در ذیل خبرهای این رویداد در فیسبوک بخوانید – یا حتی نظرات دیگر محافظه کاران مذهبی درباب دگرباشان در کشورهای مختلف)، بلکه شخص قاتل نیز به تواتر چنین مطالبی را در شبکههای اجتماعی منتشر کرده بود.
اینکه چه عواملِ روانشناختی باعث میشود افراد در شبکههای اجتماعی، بدون تردید، شرم، و مانع، رفتار ضد اجتماعی نشان دهند محل بحث من نیست. اینکه تفاوت رفتارِ ضداجتماعیِ «کلامی-نوشتاری» با چنین رفتاری به صورتِ «غیرکلامی» چیست نیز با اینکه مورد علاقه من است اما اینجا محلی برای پرداخت ندارد.
نکته مهم تفاوتِ تواتر و گسترهٔ رفتار ضداجتماعی در واقعیت غیرمجازی با شبکههای مجازی است (البته هر روز این تفکیک دشوارتر میشود). چرا همان افرادی که مثلاً در فیسبوک در اروپا یا ایران علیه قومیتها و نژادهای دیگر نفرت میپراکنند، در واقعیت غیرمجازی در این محیطها به این حد و گستره دیده و شنیده نمیشوند؟ چرا وقتی در اکثر ایالتهای آمریکا، اکثریت جمهوریخواهان به ترامپ رای میدهند، هرگز حملاتی (غیرکلامی-نوشتاری) در چنین گسترهای علیه مسلمانان یا لاتین تبارها رخ نداده است؟
به نظر من، پاسخ در مکانیزمهای «مراقبت و تنبیه» است. سازوکارهای کنترلی که جوامع در طول تاریخ بشر به آنها دست یافتهاند. تاریخ بشر محشون از صحنههایی تاریک از سبعیت و تخریب (خویش) است. چنین سازوکارهایی، جوامع بشری را پلیسی کردهاند تا افراد ملزم به زندگی در درون قراردادهای اجتماعی شوند. نهادهایی در جامعه اختصاص یافتهاند تا افراد را “تربیت” کرده و مضارِ رفتارهای ضداجتماعی را آموزش دهند. نهادهایی رفتارهای ضداجتماعی را رصد میکنند و نهادهایی نیز با هرگونه رفتار ضداجتماعی رصد شده برخورد میکنند.
به طور خلاصه، شبکههای اجتماعی فاقد این سازوکار (و نهادهای) پلیسی هستند. چنین فقدانی، کاربران انسانیِ آنها را در وضعیتی شبه-طبیعی قرار داده تا «گرگ-انسان»ها جولان دهند. پس احتمالاً کم کم بشر، قراردادهایی درباب این شبکههای تدوین خواهد کرد و نهادهای «مراقبت و تنبیه» برپا خواهد کرد (اخیراً فیسبوک، توئیتر، یوتیوب و مایکروسافت مسئولیتِ [برخورد با] مطالب منتشر شده در این شبکه ها را پذیرفتهاند- لینک).
من تعمداً از لفظ «پلیسی شدن» استفاده میکنم. زیرا برایم بسیار غم انگیز است که – به ظاهر- تنها راه برخورد با رفتارهای ضداجتماعی «مراقبت و تنبیه» است. همچنین، اسفبار است که تجربههای «آزادیِ خود-انگیخته»ی بشر همیشه شکست میخورند. همیشه، خیلی زود، آزادی دود میشود، به هوا می رود، و ابرهای مراقبت و کنترل را شکل میدهد.
در این فقره خاص آن چیزی که ورد زبان عامه است و به ذهنم رسید این است که همه فضای مجازی را جایی برای راحت بود و ان خود خود بودن می دانند بی آن که بدانند تناقض رفتاری انسان ها بر اثر عادت کلامی بوجود می آید . ساده این که هرگاه انسان احساس کند که راحت است هر جور دلش می خواهد فکر کند ، همانگونه به زبان می اورد و سپس در رفتار به نمود خواهد گذاشت . انتهایش فکر می کنم می شود یک رفتار جمعی .
در جدل با دوستانی در مورد شخصیت از آن ها می پرسم : در محل کار خود پشت میز نشسته اید . همزمان دو نفر به شما مراجعه می کنند . یکی با وضعی نامناسب و دیگری آراسته . در پیش پای کدامیک از ان ها از پشت میزتان بلند می شوید ؟ ( پیش فرض این که هر دو ناشناس هستند ) جوابشان این است که برای آدم آراسته از جایشان بلند می شوند .
به آن ها می گویم شما که نمی دانید کدامیک از آن ها انسان بهتری ست ؟ نتیجه این که در قضاوتی آنی دست و پا می زنند . به آن ها می گویم : روح جامعه مریض است که این گونه فکر می کنید و این یک تناقض رفتاری است .